جدول جو
جدول جو

معنی بیل بیک - جستجوی لغت در جدول جو

بیل بیک
(بی بَ)
سیف الدین. (872 هجری قمری/ 1467 میلادی) از ممالیک برجی مصر است. (طبقات سلاطین اسلام ترجمه اقبال ص 74)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ایل بیگ
تصویر ایل بیگ
نایب رئیس ایل، رهبر ایل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
بی ترس، بی پروا، دلیر
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بِ)
ابن زین الدین. او دوم حاکم از حکمرانان ذوالقدریه است که از سال 787 هجری قمری تا788 هجری قمری حکمرانی کرد. رجوع به ذوالقدریه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
بسیاربین، تیزبین، دوربین، که بسیار بیند، که دور بیند:
بیش بین چون کرکس و جولان کننده چون عقاب
راهوار ایدون چو کبک وراسترو همچون کلنگ،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شِ)
فزون فزون. بسیار بسیار:
بیش بیش آرزو که بود مرا
با کم کم بسر نمی آمد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ بَ)
هذا بین بین، یعنی میان جید و ردی است و هما اسمان جعلا اسماً واحداً و بنیا علی الفتح. (منتهی الارب) ، یعنی میان نیکوئی و بدی است. مرکب مزجی است که دو جزء آن مبنی بر فتح است مانند خمسه عشر واصل آن، بین و بین است. (از اقرب الموارد). میانه. نه بزرگ نه کوچک. نه بد بد نه نیک نیک. نه سرد سرد نه گرم گرم. نه بسیار نه کم. نه بدین سوی و نه بدان سوی. نه سخت خوب و نه بد. نه بسیار بزرگ و نه خرد. متوسط. وسط. (یادداشت مؤلف). و رجوع به بینابین و تعریفات جرجانی و کشاف اصطلاحات الفنون شود:
من چو کلکم در میان اصبعین
نیستم در صف طاعت بین بین.
مولوی.
، همزۀ مخففه را بین بین گویند. (منتهی الارب) (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، (اصطلاح صرف) عمل تسهیل که جزو احکام استعمال و قرائت همزه است. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، گاه بر قسمی از اقسام اماله اطلاق شود و آن را تقلیل و تلطیف نیز گویند. (کشاف اصطلاحات الفنون) ، وقد یطلق علی النسبه الحکمیه التی اخترعها المتأخرون التی هی مورد الایقاع و الانتزاع کما فی السلم و غیره. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
ابن قراعثمان. وی بعد از پدرش امیر قراعثمان، بر دیاربکر حاکم بود و پس از او پسرش حسن بیک به حکومت آنجا رسید که بعدها توانست بر امیر جهانشاه بن قرایوسف غلبه کند و خود به سلطنت برسد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 429)
ذوالقدرلو. وی پس از کشته شدن خلیل سلطان ذوالقدر، به امرشاه اسماعیل صفوی، به حکومت آن شهر منصوب شد. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 551)
لغت نامه دهخدا
(عَ بَ)
چاکرلو. وقتی شاه اسماعیل صفوی پیش از رسیدن سلطنت برای زیارت مرقد جدش شیخ صفی الدین به اردبیل رفت، این علی بیک چاکرلو حاکم آنجا بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 448)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان کرانی شهرستان بیجار. سکنۀ آن 160 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
بی ترس و بیم، بی پروا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بین بین
تصویر بین بین
حد وسط دو چیز نه خوب و نه بد متوسط بینابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایل بیگ
تصویر ایل بیگ
رهبر ایل (بیشتر در فارسی و بختیاری معمول است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلابیک
تصویر سیلابیک
فرانسوی آواتیک (هجائی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیگلربیک
تصویر بیگلربیک
((لَ بِ))
رییس کدخدایان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
بی ترس، دلاور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
جسور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی بیم
تصویر بی بیم
آمن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
Foolhardy, Intrepid, Unafraid, Undaunted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
téméraire, intrépide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
از اصوات، (صدای جوجه ی پرندگان در شب) ، صدای آرام، صدای مبهم
فرهنگ گویش مازندرانی
بیاج
فرهنگ گویش مازندرانی
غذایی است توام با گوشت چرخ کرده و سرخ شده و تخم مرغ، در کتول
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
temerario, intrépido, audaz
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
ceroboh, pemberani, tak takut, tanpa takut
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
บุ่มบ่าม , กล้าหาญ , ไร้ความกลัว , ไม่กลัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
roekeloos, onverschrokken, onbevreesd
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
鲁莽的 , 大胆的 , 无畏的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
temerario, intrepido, audace
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
imprudente, intrépido, destemido, audaz
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
brawurowy, nieustraszony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
необачний , безстрашний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
tollkühn, unerschrocken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
безрассудный , неустрашимый , бесстрашный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بی باک
تصویر بی باک
दुस्साहसी , निडर
دیکشنری فارسی به هندی